دیدگاههای اجتماعی و مردم شناختی فروید
ایده های فروید درباره روانشناسی گروهی تأثیر به سزایی در حوزه روانشناسی پیشگیری و اجتماعی به ویژه در زمینه تأثیر عوامل فرهنگی در ایجاد روان نژندی ها داشته است. اولین اثر مهم او در این زمینه «توتم و تابو» است که در
نویسنده: دکتر علی فیروز آبادی
ایده های فروید درباره روانشناسی گروهی تأثیر به سزایی در حوزه روانشناسی پیشگیری و اجتماعی به ویژه در زمینه تأثیر عوامل فرهنگی در ایجاد روان نژندی ها داشته است. اولین اثر مهم او در این زمینه «توتم و تابو» است که در 1913 نوشته شد و پس از آن دو کتاب مهم دیگر او یعنی «روانشناسی گروهی و تجزیه و تحلیل اگو(1)» در 1921 و «تمدن و ناخرسندی های برخاسته از آن(2)» در 1930 انتشار یافتند. این سه اثر در برگیرنده بسیاری از دیدگاههایی هستند که سالهای بعد روانکاوان «نوفرویدی» به گسترش آنها اقدام کردند.
در تونم و تابو، فروید دیدگاه داروین را در این باره دنبال می کند که جوامع ابتدایی بشری به طور عمده در آغاز به شکل گروههایی متشکل از برادران که بوسیله یک پدر قدرتمند حفظ و سرپرستی می شدند سازمان یافتند. تحت تأثیر تعارض همگانی و بنیادی بشری یعنی عقده اودیپ، پسران روزی بر علیه پدر شوریده و او را می کشند و گروه به شکل جامعه پدرسالار کنونی در می آید. جامعه ای که متشکل از برادران بدون رهبر است. نیاز برادران به یک رهبر مقتدر منجر به شکل گیری توتم پرستی و سپس دستگاههای مذهبی می شود. توتم و خدا تجسم دوباره پدر مقتول هستند. فروید بر این باور بود که انسان نیازی شدید به یک رهبر با اقتدار دارد و این فرض، اساس تمامی نظریه پردازی های اجتماعی او را تشکیل می دهد. در حقیقت او با یک بدبینی خاص به نهادهای دمکراتیک نگاه می کند.
اساس فرضیه اجتماعی فروید این است که یک جامعه با ثبات تنها زمانی می تواند به حیات خود ادامه دهد که بر تمایلات پدرکشی در پسرها غلبه نماید. خانواده به عنوان سلول جامعه باید ثبات خود را حفظ کند و زنای با محارم - که جزیی از عقده اودیپ است - باید امری ممنوع و مردود باشد. بنابراین ازدواج با غیرمحارم ضرورت پیدا می کند و خانواده های غریبه از این طریق قبایل و ایلات و بالاخره ملت ها را تشکیل می دهند. در این دیدگاه، هسته روانشناختی تشکیل و رشد تمدن ها در فایق آمدن بر تمایلات اودیپی انسان نهفته است.
فروید برای تأیید دیدگاه خود، به طور عمده به نظریات سرجورج فریزر (3) و اثر او «شاخه طلایی(4)» استناد می کند. تحقیقات فریزر همگانی بودن تابوی زنای با محارم و تابوی کشتن حیوان توتم را که سمبل پدر قبیله است مطرح می کند. این دیدگاه اجتماعی، اختلاف نظرهای جدی را میان مردم شناسان پدید آورده اما به عنوان اولین توضیح درباره قوانین همگانی که بر علیه زنای با محارم در جوامع مختلف وجود دارد و همچنین تنوع تابوهای مختلف مذهبی در قبایل ابتدایی قابل توجه است.
در «روانشناسی گروهی و تجزیه و تحلیل اگو» فروید به کتاب پزشک و روانشناس معروف فرانسوی «گوستاو لوبون(5)» به نام «روانشناسی توده ها (6)» اشاره می کند. اندیشه اصلی لوبون این است که هرگاه بشر جزیی از یک گروه می شود به سطحی ابتدایی از عملکرد ذهنی واپس روی می کند. تا وقتی که فرد تنها است متمدنانه و عقلانی رفتار می کند اما در گروه، رفتار او وحشیانه و خشن می شود و بدون هیچ نظارتی بر خود، احساس و هیجان بر او مسلط می شود و تمامی قوائد اخلاقی را زیر پا می گذارد. جنبه های منحصر به فرد شخصیتی او ناپدید شده و جای آن را میراث مشترک اجدادی ناخودآگاه بشری می گیرد. فروید، دیدگاه لوبون را بر اساس ماهیت وجدان آدمی توجیه می کند. از نظر او اساس وجدان «اضطراب اجتماعی» و ترسی است که فرد از نظر و قضاوت دیگران در مورد خود دارد. در گروه، این اضطراب به طور طبیعی کاهش می یابد و ندای وجدان اعضاء شنیده نمی شود و فارغ از محدودیت های آن آزادی عمل پیدا می کنند. فروید با این نظر لوبون موافق است که رفتار اعضاء در گروه مشابه فردی است که در خلسه هیپنوتیزمی قرار دارد. اما او پرسشی را پیش می کشد که لوبون مطرح نکرده بود. هیپنوتیزم کننده کیست؟ فروید چنین بیان می کند که رهبر از طریق رابطه خاصی که با اعضاء برقرار می کند بدل به «اگوی ایده آل» آنها می شود و همگی افراد خود را به او می سپارند. این شبیه فرد هیپنوتیزم شده ایی است که با معلق کردن تفکر انتقادی خود، تحت کنترل هیپنوتیزم کننده قرار می گیرد. وجدان مشترکی که تک تک افراد را به رهبر پیوند می دهد تعیین کننده روابط اعضاء با یکدیگر است و از طریق این رابطه و پیوند مشترکشان با رهبر با یکدیگر دست به همانند سازی می زنند.
اعضای گروه به رهبر متصل هستند اما رهبر، هیچ وابستگی احساسی به کسی جز خودش ندارد. این کیفیت خودشیفتگی عامل اساسی در رهبر شدن او است. او هیچکس جز خود را دوست ندارد و افراد گروه تا آنجا اهمیت دارند که در خدمت اهداف وی باشند. او متکی به خود و مستقل است و به همین دلیل تجلی صفاتی است که برای اعضاء گروه قابل حصول نیستند و چون او چنین است بدل به اگوی ایده آل جمع می شود.
دیدگاه فروید توجیه کننده برخی جنبه های رفتار فرد در گروه است. مفهوم وابستگی به رهبر حلال این تناقض است که چگونه گروهی که به شکلی خشن و بی رحمانه رفتار می کند، در عین حال می تواند صحنه هایی از فداکاری و از خودگذشتگی اعضاء را به نمایش بگذارد. گرایشات گروه به طور آشکاری وابسته به خصوصیات رهبر است که می تواند آنها را به هر سمت و سویی بکشاند. در زمان های خطر وابستگی افراد به رهبر افزایش پیدا می کند و اعضاء همانند کودکانی وابسته به حمایت والدین نیازمند می شوند. در این موارد، اگر رهبری دچار ضعف شود افراد اضطرابی فلج کننده را تجربه می کنند. به همین دلیل جوامع دموکراتیک در چنین زمانهایی برخی از آزادیها را به منظور افزایش اقتدار حکومت قربانی می کنند.
فروید خود باور داشت که در شکل گیری شخصیت انسان، حتماً باید به معیارهای اجتماعی و ارزشهایی که فرد در معرض آنها قرار دارد توجه کرد. او مطالعه ای مقایسه ایی درباره تکامل شخصیت در فرهنگ های مختلف انجام نداد. با این وجود، سنگ بنای فرضیات اساسی در مورد تأثیر جامعه بر تکامل شخصیت برای اول بار توسط فروید گذاشته شد.
در «تمدن و ناخرسندیهای برخاسته از آن» فروید بر تکانه های پرخاشگری و ستیزه جویی انسان تأکید می کند. از دید او انسان برای آنکه عضوی از دستگاه اجتماعی شود باید بر این تمایلات غلبه کند و این بهایی است که باید برای دریافت امنیت بپردازد. در این کتاب فروید به روشنی مطالبی را که در قبل به صورت تلویحی بیان کرده بود بازگو می کند. تمایل جنسی نسبت به عضو مؤنث خانواده فراهم کننده نیرو و انگیزه لازم برای پرخاشگری نسبت به پدر است. اما این پرخاشگری به وسیله تصویر درون گیری شده پدر - وجدان - سرکوب می شود. این سرکوبی بوسیله نهادهای اجتماعی تقویت می شود. تنها زمانی که تک تک اعضای جامعه از تکانه های ضد اجتماعی خود دست بکشند، سرکوبی به طور کامل محقق می گردد. هرگاه به تجاوز و تعدی به حقوق دیگران میدان داده شود، تکانه های سرکوب شده به حرکت در آمده و احساس گناهی را به اعضاء تحمیل می کند. ممنوعیت رفتاری، احساس گناه را از بین نمی برد چرا که این احساس بوسیله تمایل و تفکر نیز برانگیخته می شود. این گناه اجتماعی، منبع ناخشنودیهایی است که به زعم فروید جزیی از زندگی اجتماعی و متمدنانه ما است.
این دیدگاه بدبینانه همانندیهای بسیاری با فرضیه اجتماعی «هابز(7)» دارد. هابز بیان می کند که «انسان گرگ انسان» و به طور اساسی حیوانی وحشی است که باید بوسیله نهادهای اجتماعی و رهبریتی مقتدر مهار شود. قانون به طور ضروری، قانون رهبر سرکوب کننده است و بدون آن افراد یکدیگر را نابود می کنند. فروید به این دیدگاه ایده فرمانروای درونی - وجدان - را اضافه می نماید که تجلی فرمانروای بیرونی - پدر - است. این فرضیه که بر اساس وجود غریزه ایی مخرب در نهاد بشر است، بوسیله روانکاوان نوفرویدی به چالش کشیده شد.
در تونم و تابو، فروید دیدگاه داروین را در این باره دنبال می کند که جوامع ابتدایی بشری به طور عمده در آغاز به شکل گروههایی متشکل از برادران که بوسیله یک پدر قدرتمند حفظ و سرپرستی می شدند سازمان یافتند. تحت تأثیر تعارض همگانی و بنیادی بشری یعنی عقده اودیپ، پسران روزی بر علیه پدر شوریده و او را می کشند و گروه به شکل جامعه پدرسالار کنونی در می آید. جامعه ای که متشکل از برادران بدون رهبر است. نیاز برادران به یک رهبر مقتدر منجر به شکل گیری توتم پرستی و سپس دستگاههای مذهبی می شود. توتم و خدا تجسم دوباره پدر مقتول هستند. فروید بر این باور بود که انسان نیازی شدید به یک رهبر با اقتدار دارد و این فرض، اساس تمامی نظریه پردازی های اجتماعی او را تشکیل می دهد. در حقیقت او با یک بدبینی خاص به نهادهای دمکراتیک نگاه می کند.
اساس فرضیه اجتماعی فروید این است که یک جامعه با ثبات تنها زمانی می تواند به حیات خود ادامه دهد که بر تمایلات پدرکشی در پسرها غلبه نماید. خانواده به عنوان سلول جامعه باید ثبات خود را حفظ کند و زنای با محارم - که جزیی از عقده اودیپ است - باید امری ممنوع و مردود باشد. بنابراین ازدواج با غیرمحارم ضرورت پیدا می کند و خانواده های غریبه از این طریق قبایل و ایلات و بالاخره ملت ها را تشکیل می دهند. در این دیدگاه، هسته روانشناختی تشکیل و رشد تمدن ها در فایق آمدن بر تمایلات اودیپی انسان نهفته است.
فروید برای تأیید دیدگاه خود، به طور عمده به نظریات سرجورج فریزر (3) و اثر او «شاخه طلایی(4)» استناد می کند. تحقیقات فریزر همگانی بودن تابوی زنای با محارم و تابوی کشتن حیوان توتم را که سمبل پدر قبیله است مطرح می کند. این دیدگاه اجتماعی، اختلاف نظرهای جدی را میان مردم شناسان پدید آورده اما به عنوان اولین توضیح درباره قوانین همگانی که بر علیه زنای با محارم در جوامع مختلف وجود دارد و همچنین تنوع تابوهای مختلف مذهبی در قبایل ابتدایی قابل توجه است.
در «روانشناسی گروهی و تجزیه و تحلیل اگو» فروید به کتاب پزشک و روانشناس معروف فرانسوی «گوستاو لوبون(5)» به نام «روانشناسی توده ها (6)» اشاره می کند. اندیشه اصلی لوبون این است که هرگاه بشر جزیی از یک گروه می شود به سطحی ابتدایی از عملکرد ذهنی واپس روی می کند. تا وقتی که فرد تنها است متمدنانه و عقلانی رفتار می کند اما در گروه، رفتار او وحشیانه و خشن می شود و بدون هیچ نظارتی بر خود، احساس و هیجان بر او مسلط می شود و تمامی قوائد اخلاقی را زیر پا می گذارد. جنبه های منحصر به فرد شخصیتی او ناپدید شده و جای آن را میراث مشترک اجدادی ناخودآگاه بشری می گیرد. فروید، دیدگاه لوبون را بر اساس ماهیت وجدان آدمی توجیه می کند. از نظر او اساس وجدان «اضطراب اجتماعی» و ترسی است که فرد از نظر و قضاوت دیگران در مورد خود دارد. در گروه، این اضطراب به طور طبیعی کاهش می یابد و ندای وجدان اعضاء شنیده نمی شود و فارغ از محدودیت های آن آزادی عمل پیدا می کنند. فروید با این نظر لوبون موافق است که رفتار اعضاء در گروه مشابه فردی است که در خلسه هیپنوتیزمی قرار دارد. اما او پرسشی را پیش می کشد که لوبون مطرح نکرده بود. هیپنوتیزم کننده کیست؟ فروید چنین بیان می کند که رهبر از طریق رابطه خاصی که با اعضاء برقرار می کند بدل به «اگوی ایده آل» آنها می شود و همگی افراد خود را به او می سپارند. این شبیه فرد هیپنوتیزم شده ایی است که با معلق کردن تفکر انتقادی خود، تحت کنترل هیپنوتیزم کننده قرار می گیرد. وجدان مشترکی که تک تک افراد را به رهبر پیوند می دهد تعیین کننده روابط اعضاء با یکدیگر است و از طریق این رابطه و پیوند مشترکشان با رهبر با یکدیگر دست به همانند سازی می زنند.
اعضای گروه به رهبر متصل هستند اما رهبر، هیچ وابستگی احساسی به کسی جز خودش ندارد. این کیفیت خودشیفتگی عامل اساسی در رهبر شدن او است. او هیچکس جز خود را دوست ندارد و افراد گروه تا آنجا اهمیت دارند که در خدمت اهداف وی باشند. او متکی به خود و مستقل است و به همین دلیل تجلی صفاتی است که برای اعضاء گروه قابل حصول نیستند و چون او چنین است بدل به اگوی ایده آل جمع می شود.
دیدگاه فروید توجیه کننده برخی جنبه های رفتار فرد در گروه است. مفهوم وابستگی به رهبر حلال این تناقض است که چگونه گروهی که به شکلی خشن و بی رحمانه رفتار می کند، در عین حال می تواند صحنه هایی از فداکاری و از خودگذشتگی اعضاء را به نمایش بگذارد. گرایشات گروه به طور آشکاری وابسته به خصوصیات رهبر است که می تواند آنها را به هر سمت و سویی بکشاند. در زمان های خطر وابستگی افراد به رهبر افزایش پیدا می کند و اعضاء همانند کودکانی وابسته به حمایت والدین نیازمند می شوند. در این موارد، اگر رهبری دچار ضعف شود افراد اضطرابی فلج کننده را تجربه می کنند. به همین دلیل جوامع دموکراتیک در چنین زمانهایی برخی از آزادیها را به منظور افزایش اقتدار حکومت قربانی می کنند.
فروید خود باور داشت که در شکل گیری شخصیت انسان، حتماً باید به معیارهای اجتماعی و ارزشهایی که فرد در معرض آنها قرار دارد توجه کرد. او مطالعه ای مقایسه ایی درباره تکامل شخصیت در فرهنگ های مختلف انجام نداد. با این وجود، سنگ بنای فرضیات اساسی در مورد تأثیر جامعه بر تکامل شخصیت برای اول بار توسط فروید گذاشته شد.
در «تمدن و ناخرسندیهای برخاسته از آن» فروید بر تکانه های پرخاشگری و ستیزه جویی انسان تأکید می کند. از دید او انسان برای آنکه عضوی از دستگاه اجتماعی شود باید بر این تمایلات غلبه کند و این بهایی است که باید برای دریافت امنیت بپردازد. در این کتاب فروید به روشنی مطالبی را که در قبل به صورت تلویحی بیان کرده بود بازگو می کند. تمایل جنسی نسبت به عضو مؤنث خانواده فراهم کننده نیرو و انگیزه لازم برای پرخاشگری نسبت به پدر است. اما این پرخاشگری به وسیله تصویر درون گیری شده پدر - وجدان - سرکوب می شود. این سرکوبی بوسیله نهادهای اجتماعی تقویت می شود. تنها زمانی که تک تک اعضای جامعه از تکانه های ضد اجتماعی خود دست بکشند، سرکوبی به طور کامل محقق می گردد. هرگاه به تجاوز و تعدی به حقوق دیگران میدان داده شود، تکانه های سرکوب شده به حرکت در آمده و احساس گناهی را به اعضاء تحمیل می کند. ممنوعیت رفتاری، احساس گناه را از بین نمی برد چرا که این احساس بوسیله تمایل و تفکر نیز برانگیخته می شود. این گناه اجتماعی، منبع ناخشنودیهایی است که به زعم فروید جزیی از زندگی اجتماعی و متمدنانه ما است.
این دیدگاه بدبینانه همانندیهای بسیاری با فرضیه اجتماعی «هابز(7)» دارد. هابز بیان می کند که «انسان گرگ انسان» و به طور اساسی حیوانی وحشی است که باید بوسیله نهادهای اجتماعی و رهبریتی مقتدر مهار شود. قانون به طور ضروری، قانون رهبر سرکوب کننده است و بدون آن افراد یکدیگر را نابود می کنند. فروید به این دیدگاه ایده فرمانروای درونی - وجدان - را اضافه می نماید که تجلی فرمانروای بیرونی - پدر - است. این فرضیه که بر اساس وجود غریزه ایی مخرب در نهاد بشر است، بوسیله روانکاوان نوفرویدی به چالش کشیده شد.
پی نوشت ها :
1. Group psychology and the analysis of the ego
2. Civilization and its discontents
3. Sir George Frazer
4. Golden Bough
5. Gustave Le Bon
6. La Psychologie des Foules
این کتاب توسط کیومرث خواجوی ها و انتشارات روشنگران به فارسی برگردانده شده است.
7. Hobbs
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}